تاریخی برای خاطراتم ندارم چراکه در روستای ما تاریخ به معنای واقعی کلمه وجود نداشت. نه تاریخ تولدی ثبت می شد و نه تاریخ فوت. بعضی زمانها،اتفاقات و یا روزها و یا فصلهای خاصی از سال مبدا تاریخ بود.
تعدادی از آنها که در ذهنم مانده می نویسم:عید نوروز،سیزده بدر،فصل شخم بهاره،نیمه بهار،شروع چرای دامها در مراتع،شروع آبیاری مزارع بعد از فصل بارشهای بهاره، روز اول تابستان، فصل درو، فصل خرمن کوبی، اتمام جمع آوری محصول در انبارها،اول پاییز، فصل شخم پاییزه، نیمه پاییز، شروع بارش برف، شب یلدا، چله بزرگ، چله کوچک، فصل زایش دامها، ماه نوروز(ماه عید)، 17 ماه عید( که به کولاک کوراوغلی مشهور بود)، چهار شنبه سوری.
سلام هم دوست عزیز
راستش خوشحال شدم وقتی وبتون رو دیدم من بهزاد 22 ساله دانشجوی برق تو دانشگاه تهران و همچنین اهل دبردان همسایه بهشت کودکی شما!
با آرزوی موفقیت !
بهزاد عزیز سلام
امیدوارم همیشه شاد و پیروز باشید و از ابراز لطف شما سپاسگذارم.
ما کلی فامیل و دوست اشنا در دربردان داشتیم و داریم و از قدیم خاطرات زیادی از روستای شما دارم. بخصوص از اقای هدایت خلیلی و شخصی بنام اقای سردار که زیاد به خانه ما رفت و امد می کردند. همچنین از ارد کردن گندم در اسیاب روستای شما. امیدوارم بعد از این بیشتر در مورد فرهنگ و رسوم روستاییمان بنویسم و بیشتر در ارتباط باشیم