نبی صوفی - بهشت کودکیم

روستایی از روستاهای شهر قره آغاج و شهرستان چاراویماق در آذربایجان شرقی می باشد.

نبی صوفی - بهشت کودکیم

روستایی از روستاهای شهر قره آغاج و شهرستان چاراویماق در آذربایجان شرقی می باشد.

مراسم خواستگاری عروسی در نبی صوفی ۲

در مورد خواستگاری(ائلچیلیق) که فکر می کنم؛ یادم می آید که خود خواستگاری شبیه خواستگاریهای فعلی بود ولی موارد دیگری هم بود که کلی با الان فرق داشت که تا حد ممکن می نویسم.

 بخاطر محیط کوچک روستای نبی صوفی؛ معمولا همه همدیگر را جد اندر جد بصورت کامل می شناختند و نیازی به بررسی درباره دختر یا پسر و یا خانواده هایشان نبود. 

بیشتر مواقع خانواده ها بودند که به وصلت رای می دادند و بخصوص خانواده پسر بود برای خود عروس انتخاب می کردند و سپس پسر را در جریان امر قرار می دادند.

در این گونه انتخاب ها مصالح مادی و معنوی خانواده و طایفه مورد نظر قرار می گرفت و اغلب سعی بر این بود که دختر از طایفه و قبیله خودی باشد. سر به زیر و کاری بودن دختر از دلایل دیگر انتخاب بود. چرا که در روستا زنان همپای مردان و در مواقعی بیشتر از آنها باید کار می کردند. در طایفه خودمان تعداد زیادی را می شناسم که ازدواجشان به این صورت بوده و دهها سال است که با خوشی زندگی می کنند.

در مواقع دیگر که تعداد آن کمتر از اولی بود؛ پسر علاقه خود را نسبت به دختری به اطلاع او می رساند و معمولا جواب دختر این بود که هرچه خانواده بگویند همان خواهد بود. البته مواقعی هم بود که پسر بدون اطلاع دختر و یا علی رغم مخالفت او سعی در خواستگاری می کرد. به هر صورت ؛ پسر موضوع را به اطلاع مادر و یا خواهر خود می رساند و علیات نا محسوس دانستن نظر خانواده دختر شروع می شد ولی تا زمانی که توافقات ضمنی به عمل نیامده بود خواستگاری انجام نمی گرفت

مسائلی که ممکن بود باعث شود یک ابراز تمایل به ازدواج منجر نگردد؛ عبارت بودند از: اختلافات شخصی خانواده عروس و داماد ـ اختلافات قبیله ای خانواده عروس و داماد ـ اختلافات ملکی و  دارایی خانواده عروس و داماد  و مواردی از این قبیل.

به هر حال بعد از پشت سر گذاشتن همه این مسائل و توافق برای خواستگاری؛ کله قندی از طرف خانواده داماد به خانه عروس فرستاده می شد و تاریخ خواستگاری مشخص می شد. در شب مقرر بزرگان خانواده عروس و داماد در خانه عروس جمع می شدند و بعد از صرف شام بحث در مورد مهریه(کابین یا کبین) و شیربها ( باشلیق) شروع می شد. طرف عروس آسمان را به ریسمان می بافتند تا باشلیق را بالا ببرند و طرف داماد برعکس. بالاخره با توجه به امکانات خانواده داماد کبین و باشلیق معین می شد که عبارت بود از: مقداری پول و یا ملک به عنوان مهریه و به عنوان شیر بها هم مقدار ی پول نقد ـ مقداری قند ـ تعدادی گاو و گوسفند ـ مقداری پارچه ـ مقداری پشم ـ در مواقع کمی مقداری طلا ـ مقداری برنج ـ مقداری روغن زرد ـ مقداری ظروف مسین  ـ تعدادی کت شلوار برای عموها و یا دایی های عروس و چیزهایی از این قبیل در نظر گرفته می شد. و نیز در مورد نحوه مراسم ـ موعد عروسی ـ هزینه پذیرایی از مهمانان ۲ طرف مراسم در عروسی و غیره توافق می شد.

بعد از توافقات نهایی؛ صلواتی فرستاده می شد و صحبتها از مهریه و شیربها به چیزهای دیگر معطوف می شد و به این ترتیب خواستگاری(ائلچیلیق) تمام می شد.

در روزهای بعد پدر عروس و داماد به همراه یکی دو نفر دیگر از نزدیکان شناسنامه دختر و پسر را پیش عاقد که در روستای دیگری بود می بردند و عقد به عمل می آمد. تا جایی که بیاد دارم اغلب عقدها توسط مرحوم ملا محمد قلی عباسی که در روستای (کل وران) ساکن بود انجام می گرفت.

اغلب بچه ها دارای شناسنامه ای بزرگتر از سن واقعی خود بودند که دلیل آن برای پسران این بود که زودتر از موقع اسمشان برای سربازی دربیاد و چون حثه شان کوچکتر از حد لازم برای سربازی باشد به عنوان صغیر از خدمت سربازی معاف گردد و برای دختران نیز به این دلیل شناسنامه بزرگتر می گرفتند که اگر زود ازدواج کردند لااقل بلحاظ شناسنامه مشکلی در ثبت ازدواج نباشد.

 در همین ایام مراسم دیگری که غیر رسمس بود و (چادر کسماق) یا چادر بریدن نامیده می شد انجام می شد که در آن خانواده داماد برای عروس پارچه چادری می آوردند و در همان مجلس برای قد عروس اندازه گرفته و می دوختند و عروس با همان چادر رفت آمد می کرد.

مراسم دیگری که بصورت رسمی انجام می گرفت (شیرینی ایچماق)یعنی شیرینی خوران گفته می شد. البته اگر بخواهم کلمه ترکی را دقیقتر  ترجمه کنم(شیرینی ایچماق) شیرینی نوشیدن معنی می دهد که شاید کنایه از نوشیدن شهد و شربت بوده است.

این مراسم با دعوت از زنان روستا و زنان فامیل که در روستاهای دیگر زندگی می کردند صورت می گرفت. دعوت زنان روستاهای دیگر برای نهار و دعوت زنان روستا برای شیرینی خوری در بعد از ظهر بود. بعد از اینکه زنان جمع می شدند؛ فردی آشنا به موسیقی دایره زده و تعدادی از دختران جوان و زنان می رقصیدند و تعدادی ترانه هم خوانده می شد. سپس مقداری شیرسنی و آب نبات در نعلبکی جلوی هر کدان از مهمانان نیز به تناسب و تمکن خود مقداری پول بجای شیرینی در نعلبکی می گذاشت و یکی از زنان فامیل هم که در حقیقت گرداننده مجلس بود؛ یک به یک نعلبکی ها را خالی می کرد و رقم هدیه شده را با صدای بلند می گفت و برای پسر؛ برادر و نزدیکان آن زن آرزوی عروسی و خوشبختی می کرد. در آخر مجلس هم عروس می رقصید و هدایا و لباس هایی که از طرف خانواده داماد اعطا شده بود  نمایش داده می شد و به این ترتیب مراسم به پایان می رسید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد