نبی صوفی - بهشت کودکیم

روستایی از روستاهای شهر قره آغاج و شهرستان چاراویماق در آذربایجان شرقی می باشد.

نبی صوفی - بهشت کودکیم

روستایی از روستاهای شهر قره آغاج و شهرستان چاراویماق در آذربایجان شرقی می باشد.

دوران نامزدی در نبی صوفی

در بخشهای قبلی در مورد فراری دادن دختران توسط پسرها نوشته ام. در اینجا لازم می دانم بگویم که در چنین مواقعی دوران نامزدی( آداخلی) به آن صورتی وجود نداشت.

بعد از اینکه دختر در خانه یکی از فامیلها و یا آشنایان پسر مستقر می شد و خانواده ها در مورد کبین و باشلیق و سایر چیزها به توافق می رسیدند؛ بلافاصله تاریخ عروسی برای نزدیک ترین زمان گذاشته می شد. معمولا در خانه میزبان یک پرده به تیرکهای خانه آویخته می شد و تازه عروس را پشت پرده قایم می کردند.از روز دوم به بعد خانواده داماد بخصوص مادر و سایر زنان و دختران  برای دیدار عروس می آمدند. دیدار با مادر داماد معمولا از پشت پرده صورت می گرفت و عروس خیلی آهسته صحبت می کرد ولی سایر زنان بخصوص خواهران داماد پشت پرده هم می رفتند و عروس را به چشم خریدار نگاه می کردند.

تنها خاطره ام در این مورد مربوط به پسر عمویم کیقباد می باشد که دختری به نام شهلا را فراری داده بود و به خانه مرحوم حاج حسین خان ارباب روستا برده بود و ما بچه های فامیل معمولا به دیدن تازه عروس می رفتیم و پشت پرده با عروس می نشستیم و یا با دیگر بچه ها در همان جا بازی می کردیم.

البته جوانان دیگری را هم به خاطر دارم مثل مرحوم داراب کاظمی که دختری به نام ماه زر را فراری داده بود؛ ولی خاطره ای از عروس پشت پرده ندارم.

در این گونه موارد برای اینکه مزاحمت زیادی برای میزبان ایجاد نشود و نیز هرچه زود تر عاشق به معشوق برسد؛ زمان عروسی را در کوتاه ترین فاصله انتخاب می کردند و در این فاصله هم کمتر اتفاق می افتاد داماد بتواند تازه عروس را ببیند.

 در مواقعی که خواستگاری به عمل می آمد؛دوران نامزدی( آداخلی) اغلب اوقات طولانی بود. در مراسم و ایام خاص؛ داماد از مهمانان ویژه خانواده عروس بود. در بعضی شب نشینی ها هم معمولا با دعوت یا بی دعوت حضور پیدا می کرد و مواقعی هم بصورت کاملا خصوصی البته با اطلاع مادر عروس در زمانهای خلوت روز؛ به خانه عروس می رفت و با عروس دیدار می کرد که به این دیدار اصطلاحا( آداخلی بازلق) می گفتند.

خانواده داماد در این دوران به هر مناسبتی کادویی به عروس میدادند که بعضی از وقتها بره یا گوسفندی بود ولی اغلب مواقع پارچه بود که البته همیشه یک کله قند یا جعبه ای شیرینی هدیه را همراهی می کرد. هدیه خانواده عروس بیش

مناسبتها را اینجا نام می برم و امیدوارم در آینده بتوانم هر کدام از آنها را توضیح دهم.

عید نوروز( بایراملق) ـ عید قربان ( قربانلق) ـ شب شهادت امام علی در ماه رمضان( بیستیکملق ) ـ شب چله ( چله لق) ـ شب چهار شنبه سوری ( چارشنبه لق )

در این اواخر که در روستا بودیم تعداد فراری دادن دخترها کمتر شده بود و ازدواجها بیشتر به صورت خواستگاری صورت می گرفت که از جمله آنها خواستگاری یکی از پسران روستا بنام فریدون ابراهیمی از خواهرم مرضیه بود و ازدواجشان بود که فکر می کنم در یال ۵۵ یا ۵۶ اتفاق افتاد.

نظرات 2 + ارسال نظر
رهاتر از پرنده _ شایا تجلی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:25 ق.ظ http://shaya.parsiblog.com

همیشه سلام...
امیدوارم خوب و تندرست باشید
و هر لحظه از زندگی لذت ببرید

شایا جان سلام
بنده هم برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت دارم
وبلاگ رهاتر از پرنده را دیدم که بسیار زیباست و از خیلی از اشعار لذت بردم.
شاد و سرفراز باشید

داود رحیم پور چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام
وبلا رفته رفته غنی تر مشود اگر بتوانی شعر حاج فرج اکبری که در وصف نبی صوفی سروده است را در وبلاگ بگذاری عالی میشود . ضمنا عبدالرضا کاظمی اشتباهاً اکبری نوشته شده است .

سلام آقا داود رحیم پور گل
ما همیشه در طول این سالها از راهنمائیهای جنابعالی استفاده کردیم و اوامرتان را اجرا کردیم. این دفعه هم فرمایش شما را به دیده منت گذاشته و شعر زیبای " در بی وفایی دنیا خطاب به نبی صوفی" را در وبلاگ گذاشتم. از دقت نظرتان ممنون و اشتباه فوق را تصحیح نمودم
مو فق و پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد