نبی صوفی - بهشت کودکیم

روستایی از روستاهای شهر قره آغاج و شهرستان چاراویماق در آذربایجان شرقی می باشد.

نبی صوفی - بهشت کودکیم

روستایی از روستاهای شهر قره آغاج و شهرستان چاراویماق در آذربایجان شرقی می باشد.

مراسم عید وعید دیدنی 3


ساعتی بعد اهالی در وسط روستا جمع می شدند تا دیدوبازدیدها را شروع کنند.مردمی که آماده بودند اول از همه به خانه ارباب می رفتند تا اولین بازدید را از ایشان داشته باشند و عید را تبریک بگویند و سپس همراه با ارباب راه می افتادند و خانه به خانه از همه اهالی بازدید می کردند.صاحبخانه معمولا برای ارباب و نیز تعدادی از ریش شفیدان و فامیلهای نزدیک جورابی هم تحفه میداد که بنا بر شان هرکدام از آنها تفاوت داشت.از جورابهای دستباف پر نقش و نگار شروع می شد تا جورابهای ماشینی که در فصل قبل از بارش زمستانی از شهر خریداری شده بود. چرا که در فصل بارش به علت حجم فراوان برف، کمتر رفت و آمدی بین روستاها و شهر انجام می گرفت.

مراسم عید و عید دیدنی 2

 



ذوق نوشتنم گل کرده ولی نمی دانم تا کی ادامه خواهد داشت.به هر حال ادامه مراسم عید در نبی صوفی را می نویسم.
همه به خانه برمی گشتند.لباسها نو،چهره ها خندان،هوا نه چندان سرد، دودی که از سوراخ بالای تنور بعضی ار خانه ها به آسمان می رفت، پشت بامها در حال بخار کردن، دخترکان با لباسهای گل منگلی در حال لی لی بازی، پسرکان در حال تخم مرغ بازی، دیوارها خیس از برف و باران زمستانه، درها تماماً چوبی، پنجره ها خیلی کوچک به عنوان عایق طبیعی و تاریخی، تلی از خاکسترهای زمستانی، اندک علوفه باقیمانده تا ماتع سرسبز بهاری، کومه هایی(گالاخ) که از تاپاله گاو برای سوخت زمستانی ساخته شده بودند در حال اتمام، مرغ و خروسها در حال دانه چیدن از پهن ها، سگها در حال پارس به رهگذران، قسمتهای شمالی خانه ها انباشته از برف، کوه های ابلق و خیلی چیزهای دیگر در فاصله مسجد تا خانه قابل مشاهده بود.به هرحال زنان و دختران نیز لباسهای نو را پوشیده و منتظر مردان و پسرانی که از مسجد می آمدند، بودند.سپس دوباره رو بوسی و بایرامیز مبارک.

سفره هفت سین به معنی واقعی و امروزی در روستای ما وجود نداشت و هر خانواده ای سبزه ای می کاشت و ماهی در کاسه مسی می گذاشت و حبوباتی در ظرفهایی دیگر و همه اینها در تاقچه ای قرار می گرفتند. موقع تحویل سال هنوز کرسیها برپا بود و یک جعبه شیرینی و یا بسته ای نقل که در آن زمان (آق شیرینی) گفته می شد روی کرسی قرار می گرفت ولی پدر و مادر ها مراقب بودند که بچه ها زود ته جعبه را در نیاورند.

مراسم و اعیاد در بهشت زندگی من - نبی صوفی

اول توضیحی در مورد موقعیت بهشت کودکیم می نویسم تا شما نیز تصویر ذهنی از آن داشته باشید و سپس تا جایی که ذهنم یاری می دهد در مورد مردم ، مراسم و. . . . . . .. . . می نویسم.
نبی صوفی در حال یکی از روستاهای شهرستان چهار ایماق در استان آذربایجانشرقی می باشد که مرکز آن شهر کوچکی بنام قره آغاج است. ولی زمانی که من در روستا بودم ، چهار ایماق بخشی از شهرستان هشترود بوده و قره‌ آغاج نیز مرکز بخش بود. این منطقه در فاصله حدود 120 کیلومتری جنوب غربی تبریز واقع شده و تا چند سال پیش که اتوبان زنجان به تبریز از آن عبور کرد، منطقه ای دور از جاده ترانزیت بود و برای رفتن به آن می باید بین شهر میانه و تبریز از شهر کوچکی بنام قره چمن به سمت غرب ادامه مسیر داده میشد و بعد از گذر از شهر هشترود که قبلان سراسکند نامیده می شد و طی حدود 50 کیلومتر به قره آغاج می رسید ولی اکنون اتوبان از فاصله 30 کیلومتری قره آغاج عبور می کند.
به روایتی که در آن زمان رواج داشت ، منطقه دارای 366 روستا و یکی از بخشهای وسیع استان بود و لی فکر می کنم که در این عدد غلو شده بود و شاید عدد سال برای بزرگ جلوه دادن منطقه بر روی تعداد روستاهای منطقه گذاشته شده بود. فاصله بین نبی صوفی و قره آغاج حدود 5 کیلو متر بوده و در این فاصله 2 روستای دبردان سفلی و علیا قرار دارد.

عید نوروز
تا جایی که یادم می‌آید روستای ما 32 خانوار داشت. البته گفته می شد در سالهای قبل از آن تا 60 خانوار هم در آن زندگی می کرده ولی به علت اختلافاتی که بر سر زمین و ملک بوجود آمده بود و نیز فقر شدیدی که بر تعدادی از اهالی حاکم بود ، قسمتی از مردم به شهرهای تهران و تبریز نقل مکان کرده بودند. گرچه گفته می شد که انهایی که به شهر رفته‌اند وضع مالی بهتری پیدا کرده اند، ولی آنانی که در روستا باقی مانده بودند، به روستا نشینی خود و زندگی در آب و خاک اجدادی خود افتخار می کردند. در روستای ما و روستاهای اطراف مردم از قوم ، قبیله ، طایفه و تیره های مختلفی بودند و بر خلاف امروز که قوم و قبیله معنای خود را از دست داده‌است ، در 30 سال پیش در منطقه ما هر کس تیره و طایفه‌ای را که به آن تعلق داشت و نیز تمام افراد قوم در روستاهای مختلف را تا چند نسل می شناخت.
ما از طایفه ارسلو بودیم که معروف بود دهها سال پیش از قسمتهای شمالی رود ارس به این منطقه کوچ کرده اند.
گرچه مراسم عید نوروز بصورت عام در همه منطقه یکسان بود ولی طایفه های مختلف مراسم خاص خود را هم داشتند. بعضی از مردم شب قبل از ساعت سال تحویل را شب عید میدانستند که اصطلاحا گفته می شد عید کهنه سال هستند و گروهی از مردم نیز شب بعد از ساعت سال تحویل را شب عید می دانستند که عید تازه سال گفته می شد.